ادامه راه خون شهدای کازرون
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
تبلیغات
شهدای کازرون
ارتباط با مدیر
نام :
ایمیل:
موضوع:
پیغام :
نویسندگان وبگاه
آرشیو مطالب
دیگر امکانات

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 26
بازدید ماه : 277
بازدید کل : 76176
تعداد مطالب : 219
تعداد نظرات : 7
تعداد آنلاین : 1

ابزار های وب مذهبی رایگان شهدای کازرون


ابزار مذهبی وبلاگ شهدای کازرون
شهدای کازرون مرجع قالب های مذهبی رایگان توضیح توضیح توضیح توضیح
محل تبلیغات شما
آن سوی خاکریز/ سوسنگرد: آذرماه سال 1360
نویسنده نادرمنتظرالمهدی در شنبه 25 آبان 1392 |
آن سوی خاکریز/ سوسنگرد: آذرماه سال 1360

علی پور تازه یادش آمد که گرسنه است که زیر باران ایستاده. رفت به سراغ سنگر تدارکات و کیسه نانی که در آن بود، ناگهان صدای مسلسل دوباره بلند شد. علی پور فریاد زد یا حسین و کنار سنگر تدارکات بر زمین افتاد.

 

شهدای کازرون، باران می بارید و بوی خاک به مشام می رسید. ابرها غرش می کنند و طبل جنگ آسمان به گوش می رسد. شب از نیمه گذشته در سنگر نگهبانی زیر هویزه در دویست متری عراقی ها زمین گیر شده ایم. نادر سر در جبین فرو برده (شهید نادر دبستانی) و در دریای خیال خود گم شده، می شود تمام زیارت عاشورا را در چشمانش خواند او در حصر آبادان شهید شده بود (شهید زنده) و حا لا نزدیک هویزه پشت رودخانه نیسان در این شب طوفانی تا گلو در روضه فرو رفته بود.

 

شهدای کازرون

برچسب‌ها: خاکریز , سوسنگرد , هویزه , مسلسل , خمپاره , ,
خوشحالی به خاطر چهارتا خمپاره
نویسنده نادرمنتظرالمهدی در دو شنبه 10 مهر 1391 |

خاطرات دفاع مقدس در کلام رهبر/5
خوشحالی به خاطر چهارتا خمپاره

 در منطقه دارخوین یادم هست، برادران‌مان آمدند چند تا خمپاره می‌خواستند و من رفتم ترتیب آن را دادم تا درست شد، آن وقت ما از شادی در پوست نمی‌گنجیدیم که توانستیم چند تا خمپاره به بچه‌ها بدهیم.

خبرگزاری فارس: خوشحالی به خاطر چهارتا خمپاره

 

 

 

از جمله توطئه‌های بنی‌صدر و عوامل او در تنگنا قرار دادن سپاه به دلیل ورود به جبهه‌های جنگ، خارج کردن جنگ از حالت کلاسیک و رکود و جذب نیروهای مردمی و بسیج بود. رهبر معظم انقلاب در بخشی از خاطرات خود در کتاب «زندگینامه مقام معظم رهبری» نمونه‌ای از این توطئه اشاره کردند و در آن نقش ایشان در کمک به سپاه برای دریافت تجهیزات دیده می‌شود.

«یکی از دردهای بزرگ سپاه در آن روز نداشتن تجهیزات بود و این را دست‌کم می‌توانست تأمین کند، ولی هر بار که اینها برای چیز کوچکی مراجعه می‌کردند با ترش‌رویی مواجه می‌شدند. این را فراموش نمی‌کنم که گاهی برای تهیه 50 قبضه آر.پی.جی غصه‌ای درست می‌شد.

یعنی وقتی این بچه‌های سپاه می‌آمدند که ما فلان جا می‌خواهیم عملیات کنیم، آر.پی.جی نداریم، می‌گفتم چند تا می‌خواهید؟ می‌گفتند 50 تا، تلفن می‌کردیم به لشکر 92 اهواز که آقا! آر.پی.جی دارید؟ می‌گفتند: نه آقا نداریم. تلفن می‌کردیم به تهران می‌گفتند نیست و اصلاً امکانات به سختی به اینها داده می‌شد؛ خمپاره یا فرض کنید تفنگ‌های انفرادی یا انواع گلوله‌ها و فشنگ‌ها را هم به اینها نمی‌دادند، حالا پشتیبانی توپخانه که هیچ، چون اگر یک وقتی گفته می‌شد بچه‌های سپاه دارند می‌روند جلو توپخانه لشکر آنها را پشتیبانی کند، این اصلاً قابل قبول نبود و اگر هم فرضاً انجام می‌گرفت، یک معجزه به حساب می‌آمد و همچنین یک وقتی اگر یکی دو تا خمپاره‌انداز به سپاه داده می‌شد، یک حادثه به شمار می‌رفت که از جمله در همین منطقه دارخوین یادم هست، برادران‌مان آمدند چند تا خمپاره می‌خواستند و من رفتم ترتیب آن را دادم تا درست شد، آن وقت ما از شادی در پوست نمی‌گنجیدیم که توانستیم چند تا خمپاره به بچه‌ها بدهیم. حالا شما ببینید در این جنگ با این عظمت چهار قبضه خمپاره چقدر می‌تواند اثر داشته باشد؟

سپاه در آن وقت انسجام و سازماندهی لازم را نداشت، یعنی آن سپاهی را که شما اکنون می‌بینید با سپاهی که در سال 59 بود نمی‌شود مقایسه کرد، برای اینکه اولاً سپاه در آن روز کوچک بود و حالا بزرگ شده است و ثانیاً اینکه سپاه آن وقت ضعیف بود و حالا قوی شده است، لذا اصلاً سپاه آن روز و امروز دو چیز است. بدین معنا که آن روز سپاه یک سازمان رزمی که آماده جنگ باشد را نداشت و اصلاً سازماندهی نداشت، چون اولین‌بار، ما در اهواز نشستیم و طرح تیپ‌های سپاه را ریختیم، و در آن جلسه‌ای که به این منظور تشکیل شده بود من هم شرکت کردم، بدین ترتیب که یک عده‌ای از برادران سپاه از تهران و خود اهواز و از منطقه آنجا جمع بودند و ما را آنجا خواستند، برای اینکه بنشینیم یک فکری برای کارهای جاری بکنیم.

من در آنجا چند سؤال را مطرح کردم که در حقیقت سؤال‌های من پیشنهاد بود و روی کاغذ نوشتم، پیشنهاد به جای سؤال و در غالب سؤال، یعنی در ظاهر سؤال بود، اما در باطن پیشنهاد، من در آنجا مطالبی مطرح کردم که خلاصه‌اش این بود، چرا سپاه سازماندهی نمی‌کند و تیپ تشکیل نمی‌دهد؟...

در آن جلسه من چند پیشنهاد کردم که یکی از پیشنهادها تشکیل یگان‌های رزمی و تیپ و گردان بود. البته گردان در شکل یک چیز ناقصی بود اما تیپ نداشت و آن پیشنهادهای خودم را در آن روز بعد از سه چهار سال پیدا کردم و چون چیز جالبی داشت باز هم در خانه نگه داشتیم. یعنی آن روز سپاه اصلاً یک واحد منظمی که بشود در جنگ به او اتکاء کرد و به او یک مأموریتی داد، نبود بلکه یک عده جوان‌های علاقه‌مندی بودند در یک گوشه‌ای از منطقه جنگ که ده بیست نفری می‌جنگیدند. البته بسیج  هم فراوان می‌آمد، اما سازماندهی‌شان به این آسانی ممکن نبود.

لکن امروز سپاه یک نیروی عظیم مجهز و مسلطی است که هم نیروی زرهی و هم مکانیزه، هم آتش توپخانه و هم ضدهوایی دارد و بالاخره پیشرفت‌های جالبی در زمینه‌های مختلف از لحاظ تکنیک‌های پیچیده و جالب در جنگ از قبیل کارهای الکترونیکی و غیره دارد که اگر اینها را بخواهیم بگوییم یک‌روزه نمی‌شود، گفت».

 

شهدای کازرون

برچسب‌ها: خوشحالی, رهبری, خمپاره, خاطرات, دفاع, مقدس,
لینک دوستان ما
» وب سایت دینی باشگاه صاحب الزمان
» شهداشرمنده ایم
» عنوان لینک

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان راه خون شهدای کازرون و آدرس shk.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





درباره وبگاه

به وبلاگ ادامه راه خون شهدای کازرون خوش آمدید
موضوعات وبگاه
برچسب ها
طراح قالب
شهدای کازرون
.: طراحی و کدنویسی قالب : شهدای کازرون :.
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد.کپی برداری از مطالب تنها با ذکر منبع مجاز است...